یک بسته آرزو

برای کسایی یه بسته آرزو دارن .........

یک بسته آرزو

برای کسایی یه بسته آرزو دارن .........

در را باز کن

در میزنم

بارها و بارها

صدایت میزنم

تو اما انگار در خانه نیستی

یا شاید هستی و پاسخی نمیگویی

باز صدایت میزنم

تو گویا نمیشنوی

یا شاید صدایم برایت آشنا نیست

نکند از گشودن این درهای بسته میهراسی؟

آهای ؛

این منم « مردی تنها در آستانه فصلی سرد »

گدا نیستم و خواهش نان و سکه ندارم

مامور مالیات هم نیستم تا دارایی هایت را بشمارم

دزد هم نیستم و شاه کلیدی ندارم

مهمان هم نیستم تا در خانه ات لنگر اندازم

من پیکی هستم و برایت بسته ای آوردم

یا شاید امانتی .

میدانی چیست ؟

قسمتی از خدا .

بسته را باز کن

میبینی؟

برایت یک آسمان عشق آورده ام

برگه را با بوسه ای امضا کن

و یک لبخند انعامم بخش

در را باز کن

پ.ن = شاید روزی در را باز کنی که دیگر برایم نای آمدن نباشد .

۸۴.۱.۲۴

ساعت ۲.۳۰