-
تولد
جمعه 5 آبانماه سال 1391 12:51
امروز دلم هوس کرده ،باز هم بی هوا به آب بزند ... هوس کرده ... امروز دلم هوس هوس بازی دارد ... دوست دارد ... دسته گلی در چشم یک خاک بکارد .... آن زمان که دلتنگ تو بودم تو کجا بودی ؟ آن زمان که در انتظارت نشسته بودم ؟ خسته بودم ؟ شکسته بودم ؟ . . . هوای تو را میخواهم و در این دلتنگی ،امواجی از یاد تو ، تو را میخواهم در...
-
و تو ...............
چهارشنبه 14 تیرماه سال 1391 01:26
چه ساده تموم میشه نه چه ساده تمومم میکنیم چه ساده یادمون میره تموم اون لحظه هایی که کنار هم بودیم چه روزهایی که از عشقش تب میکردم چه روزایی که با صداش از خواب پا شدم چرا اینجوری شد چه شبایی که وقتی خواب بودی نگات میکردم اصلا فکرشم نمیکردم یهو همه چی چرا اینجوری عوض شد چند وقت شده درست نمیدونم فقط هر روز میگم امروز...
-
چه سوال خنده داری ...
پنجشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1391 01:52
وقتی گوشی شــــــــــــــــــنوا نیست٬ حرف تازه ای ندارم سر عاشــــــــــــــــــــــــقی نمونده ٬ که به صحرا بگذارم شور شــــــــــــاعرانه ای نیست ٬ غزل وترانه ای نیست به لب آینه حتی ٬حرف عاشقانه ای نیست ٬ یاد تو توی سرم نیست هر کسـی می پرسد از من ٬ درچه حالی ٬در چه حالی تو که اهـــــــــل روزگاری٬ خبر تازه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 فروردینماه سال 1391 19:30
ن اینکه زانو زده باشم . . . نه . . . تنهایی سنگین است . . . میخوام یه تصمیم اشتباه بگیرم . آره خودمم میدونم که اشتباهه ولی الان بیشتر از یک ساله که دارم بهش فکر میکنم . باید این کارو بکنم حتی اگه مجبور بشم همیشه وقتی میرم جلوی آینه به خودم فحش بدم . این فکر کردنا مثله خوره داره از تو نابودم میکنه یک ساله از ته دل...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 اسفندماه سال 1388 00:48
درست یک ماه به سال جدید مونده پیشاپیش سال نو " سال تو مبارک
-
من وجودم را پیش از این ها به حراج گذاشته ام ...
جمعه 10 مهرماه سال 1388 09:53
دیگر از این پس ٫ من عاشق میشوم آری عاشق میشوم عاشق این آسمان و این زمین عاشق تک ماهی زشت و سیاه تنگ بلورین میشوم عاشق روز وداع عاشقان ٫ من میشوم عاشق عشق خدایی نه این اجسام ٫خاکی عاشق خاک و سیاهی عاشق گردوننده ی چرخ سیاهی عاشق معشوقی خیالی ٫ یک٫ عشق پر از خالی آری عاشق میشوم پ .ن : به خدا دیگه از همه چیزو همه کس بریدم...
-
از روز اول قرار بود که فقط دوست باشیم و هستیم پایه قرارمون ..
شنبه 2 آذرماه سال 1387 14:29
در کوچه باغهای این شهر غریب .شهری که از پاییز دلها لبریز است ... صدای پای خدا می آید .. شاید فقط من آن را حس کنم ... و دل من از حادثه ها لبریز است ... و من خوشه ای از باران می چینم . عاشقانه به دست های پاک تو میسپارم .دستانی که گرم اند و تو.. ای دوست من ... نگاهت هر لحظه مرا میخواند ... تو را به همان خدایی که دوستش...
-
در را باز کن
چهارشنبه 16 مردادماه سال 1387 00:41
در میزنم بارها و بارها صدایت میزنم تو اما انگار در خانه نیستی یا شاید هستی و پاسخی نمیگویی باز صدایت میزنم تو گویا نمیشنوی یا شاید صدایم برایت آشنا نیست نکند از گشودن این درهای بسته میهراسی؟ آهای ؛ این منم « مردی تنها در آستانه فصلی سرد » گدا نیستم و خواهش نان و سکه ندارم مامور مالیات هم نیستم تا دارایی هایت را بشمارم...
-
...پیکرت فریاد زیباییست...
جمعه 10 خردادماه سال 1387 23:30
...پیکرت فریاد زیباییست... برف های پشت پنجره ٬ امروز برایم یاد آور٬روزهای برفی و سردی بود که برای دیدن بانوی عشقم زیر آن ها همچون درخت خشکیده ای می ماندم وتو............ وتو بی تفاوت به گرمی عشقی که در سینه داشتم مرا نظاره گر بودی ........... نمی دانم در تاریکی آن برف های سرد و سفید به دنبال کدامین عشق جاوید و گرم...
-
به او بگویید دوستش دارم ...
سهشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1387 01:35
زمستان گفته بودی اززمستان ٬فصل بی برگی٬ فصل چون من٬ سرودی تازه گرد آرم برایت ای بهارین جلوه ی رستن٬ و حال این عهد با آگاهی از هجران نا بهنگام تو بسیار شیرین است . برف این آسمانی خوشه ی بسیار دانه٬ تک حدیث شعر غمگین است ٬ دلم خوش بود ای هنگامه ی شیرین٬ بهار آیینه ی دیرین٬ میگویم ز برف و سختی وسرما٬ به تلخی می سرایم مرگ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 14 اردیبهشتماه سال 1387 13:50
آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نیستند هم نیستند ( عمده آدمها . حضورشان مبتنی به فیزیک است . تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم میشوند . بنابراین اینان تنها هویت جسمی دار) 2. آنانی که وقتی هستند نیستند وقتی که نیستند هم نیستند ). مردگانی متحرک در جهان . خود فروختگانی که هویتشان را به ازای چیزی فانی واگذاشته...
-
مرداب
جمعه 23 شهریورماه سال 1386 16:25
شب سیاهی کرد و بیماری گرفت دیده را طغیان بیداری گرفت دیده از دیدن نمی ماند ‚ دریغ دیده پوشیدن نمی داند ‚ دریغ رفت و در من مرگزاری کهنه یافت هستیم را انتظاری کهنه یافت آن بیابان دید و تنهاییم را ماه و خورشید مقواییم را چون جنینی پیر با زهدان به جنگ می درد دیوار زهدان را به چنگ زنده اما حسرت زادن در او مرده اما میل جان...
-
زندگی...
دوشنبه 28 خردادماه سال 1386 17:11
زندگی….. چرخه سرمستی ودلتنگی ماست هرکسی خنده زد وزودگریست هرکسی پیمان بست یاکه پیمانه شکست روزگارش خوش باد آب دررود…….روان قله ها پابرجا جنگل ومزرعه وباغ وچمن ابروباران تگرگ دشتهای سرسبز جملگی پابرجای……زندگی میروید روزها درپی هم سازناکوک زمان….. می نوازد بی شک مرگ همسایه ما خواهد شد پس بنوشیم به گلبانگ نوازشکرباد پس...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 21 خردادماه سال 1385 22:50
از سر ذوق روز های بی امیدم را که برای با تو بودن رنگ تازه ای به خود گرفته را برایت هدیه می کنم...؟ هر شب پنجره اتاقم را باز می کنم که خیالت با خیالی آسوده به سویم روان شود شاید زندگی را دست های بی رمقم باز گرداند تا شعر زندگانی را برایت بنویسم...! و به لبهایم قدرتی افزون کند تا آن را برایت دکلمه کنم ...؟ دیشب اتاق رنگ...
-
در بیرون خانه ات کسی محتاج خرده نان های تو ست آن ها را دریغ مکن
یکشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1385 14:14
بد نیست اگر کمی به هم فکر کنیم در بحبوحه خنده به غم فکر کنیم بد نیست اگرخانه ما سیمانی است به خشت و گل و نفوذ نم فکر کنیم هر وقت زیادمان دلی میشکند بد نیست که یک لحظه به کم فکر کنیم من عاشق و تو هر که در این عصر غریب بد نیست اگر کمی به هم فکر کنیم
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 فروردینماه سال 1385 23:42
حکایت اول : گل سرخ که می بینم دلم آشوب ... تنهائی ... باران ... ایرج یا فریدون ... موسیقی ... یکجا که شود یعنی مهتاب ... من هم که شبم ... پازلمان کامل شد! ... ( خوش باورم ، نه ؟ ) ... آه . تنها در رویا دارمت ... همین و بس ... . شب که میشه قرارمون تو کوچه های خاطره س امـا دلـم گُـر میگـیره وقتی فقط یه ثانیـه س جواب را...