یک بسته آرزو

برای کسایی یه بسته آرزو دارن .........

یک بسته آرزو

برای کسایی یه بسته آرزو دارن .........

حکایت اول :

گل سرخ که می بینم دلم آشوب ...
 تنهائی ... باران ... ایرج یا فریدون ... موسیقی ... یکجا که شود یعنی مهتاب ... من هم که شبم ... پازلمان کامل شد! ... ( خوش باورم ، نه ؟ ) ... آه . تنها در رویا دارمت ... همین و بس ... .

شب که میشه قرارمون
تو کوچه های خاطره س
امـا دلـم گُـر میگـیره
وقتی فقط یه ثانیـه س

جواب را ؟ ... میدانم ! ... ولی منتظرم بشنوم ، هنوز ... (( نه )) شنیدن هم لذتی دارد! ... آخرِ قصه ، اولش بود ... من مقدمه ها را نمی خواندم ... لجباز نبودم از بچگی ... و داستان پرداز هم ... راستی بانو ، مهربان بودم ، نه ؟ ...
 قصه ها با نگاه و لبخند آغاز میشود ... مال ما ولی نه ! ... از سر کنجکاوی بیشتر ... تجربه ای تازه ... ولی بد رقم پاگیرمان شد ! ... درست گفتم ؟؟ ...
سراغ که نمی گیری از من ... پس خبر نداری ... زحمتت زیاد شده ... باید از نو بشناسی ... نقطه سرخط ... گریه هم نمی کنم ... نمی شود ... اشکهایم را فروختم و کاغذ خریدم ... با قلم ... تا خط خطی کنم ... گران هم فروختم ... نه ! ... گران خریدند ... خلاصه کارت در آمده بانو ... هر چند توفیری نمی کند ... باور نداری هنوز هم عاشقت باشم ... ( مگر قبلاً باور داشتی ؟؟ ) ... .

مونده جای پای من هنوز رو سنگفرش خیابون جنون
حتی او درخت پیـر تو خیابون می خونه نـرو ، بمون

 

حکایت دوم :

نمی دانم چرا شروع شد ... یا چگونه ... اما شروع شد ... اواسط تموز ... شاید هم اوائل ...
راستی بانو ، نگو فقط سیاه می نویسی ... خاکستری و سفید هم بلدم ... باورت نیست؟؟ ... روزهای اول که یادت نرفته ...

ما شدیم لیلی و مجنون
خونه ساختیم زیر بارون
دیو غصه ها رو کشتیم
با صدای خنده هامون
دست تو دست هم نشستیم
با تـرانه حجـله بـستیم
واسـه پـرواز دلامـون
قفس و زدیم شکستیم
شدیم آسمون و مهتاب
دو تـرانه خون بی تاب
توی کنج سینه هامون
دو سراچه واژه ی ناب

حکایت آخر :

تو که نیستی ... به خواب هم نمی آیی ... پیش تر ها مهربان تر بودی ... حکایت دیگری نیست ... .

این روزا دفتر شعرم ، داره واژه کـم میاره
توی صندوقچه ی کهنه ، پرِ شعر نیمه کاره
دیگه عادتم شده قدم زدن رو نقش قالی
گفتن و نوشتن اما ، همه از عاطفه خالی
 

نظرات 6 + ارسال نظر
بهروز چهارشنبه 9 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 11:47 ب.ظ http://behroozlog.blogsky.com

سلام وبلاگ قشنگی داری همشو خوندم بازم بنویس یه سر هم به من بزن ازت ممنونم ما رو فراموش نکن

امیر چهارشنبه 9 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 11:59 ب.ظ http://mesledarya.mihanblog.com

سلام من اولین باره می یام تو وبلاگ شما و از اومدنم اصلا پشیمون نیستم وبلاگ زیبا و پویایی دارین اگه خواستین به من هم سر بزنید و باز اگه مایل بودین منو ادد بکنین تا اپ کردنامونو بهم زود زود خبر بدیم ای دی من داخل قسمت نظرهای وبلاگم هست موفق باشین به امید دیدار amir_138 در ضمن اگه خواستین ایمیل هم رو تو خبر نامه اضافه بکنیم تا از اپ کردنهامون با خبر بشیم

شکوه پنج‌شنبه 10 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 12:08 ق.ظ http://agerin1.blogsky.com

سلام .. تولد وبلاگتو تبریک می گم .. امیدوارم که همیشگی باشه ...موفق باشی

شقایق جمعه 18 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 09:52 ب.ظ http://hardambil.blogfa.com

سلام وبلاگ قشنگی داری متنهای قشنگی هم داخلش نوشتی موفق باشی عزیزم دوست داشتی یه سری هم به من بزن
یا حق

shaparak شنبه 15 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 03:18 ب.ظ

آنان که دوست میدارند ...

تا ابد دوست خواهند داشت ...



وآنان که عاشق می شوند ..

عاشق خواهند ماند ....

نپرس ...

تنها لبخند بزن ...



اگر اشکی ریخته شد یا قلبی گرفته

بر قدم های این غرور، تردید کن !



لبخند بزن ...

بگذارتا ابد

روشنی تبسمت...

بر تار و پود خاطرم نقش بیافکند

هنگامه دوشنبه 8 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 03:48 ب.ظ http://hengameharjomand.blogsky.com/

کی عاشق شدی ...کی هست ....چقده خوشبخته که تورو داره

سلام
ممنون که اومدی
اره خیلی وقت میشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد